نیـــکی و نیــــکا نیـــکی و نیــــکا ، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره

نیکــــــــی و نیکــــــــــــــا ،میوه های بهشتی زندگی ما

1سال و 9 ماهگی نیکی و نیکای عزیز، و اتفاقات خوب اخیر 3>

1392/6/2 22:19
نویسنده : mami samira
3,182 بازدید
اشتراک گذاری

 به نام الله

 

سلام، سلام، سلام.

امیدوارم که حال همه دوستداران و دوستان و خویشان خوب باشه. بعد از یک تاخیر طولانی اومدم که بنویسم. من قرار گذاشته بودم که هر ماه از دخترام بنویسم اما بد قولی کردم و 2 تا پست رو جا انداختم خجالت. ولی قول میدم همه اتفاقات این مدت رو بگملبخند.

از ماه خرداد باید بگم، که همه چیز خوب پیش رفت و در تاریخ 23 خرداد ویزای کانادامون اومد درست 1 روز قبل از انتخابات از خود راضی و ما با انرژی مضاعف رفتیم واسه انتخاب رئیس جمهوری ایران ( دوست ندارم رو این موضوع مانور بدم چون این وبلاگ نیکی و نیکاست مشغول تلفن) دقیقا 28 خرداد ماه ویزای امریکا هم اومد از خود راضی. و ما تصمیم گرفتیم از خونه جدیدی که باهاش خیلی هم اُنس گرفته بودیم رخت بر بندیم...خمیازه چون رفتنمون نزدیک بود و کلی کار که باید انجام میشد.

تو این موقع ها بود که تو مجتمع طرفداری نیکی و نیکا زیاد شده بودن. و دخترای گلم دوستای زیادی پیدا کرده بودن از جمله اون دوستان میشه به شانا و مریم اشاره کرد که 8 سال از دخترام بزرگتر بودن. اونا همیشه میومدن خونه ما و با نیکی و نیکا خاله بازی میکردن.

به هر حال ما از اون خونه اومدیم بیرون و 15 تیر ماه اسباب کشی کردیم به خونه بابا جون اینا.

16 تیر ماه هم نیکی و نیکا مهدکودکی بودن رو تجربه کردن. و خدا رو شکر از همون ابتدا دوست داشتن اونجا رو.

18 تیر هم ماه مبارک رمضون شروع شد... و در کنار روزه داری قدری کار خونه هم انجام میدادیم و در کنارش هم  مهمونی میرفتیم. نیکی و نیکا هم طبق معمول تو مهمونی ها شیطنت های خستگی ناپذیرشون رو از سر میگرفتن...آخ

شب قدر مخصوصا شب 23 ام هم خیلی شب استثنایی بود... امیدوارم که دوستام منو از یاد نبرده بودن...خیال باطل

توی اون روزها بود که مامانی تصمیم گرفت برای روزهای پایانی ماه رمضون نمایشگاه طراحی های لباسشون رو با همکاری رنگین تن برگزار کنه. و 16، 17 و 18 مرداد ماه اون شو برگزار شد بمناسبت عید فطر...مژه جای دوستان خالی بود.

بلافاصله پس از شوی لباس تصمیم گیری برای رفتن از سر گرفته شد و طبق برخی قوائد تصمیم گرفتیم بلیط نیکی و نیکا و مامان رو کنسل کنیم( به مقصد کانادا). و بابا حامد به تنهایی عازم کانادا بشه. تا انشا... پس از انجام مقدمات ما بهش ملحق بشیممنتظر.

تاریخ بلیط برای 22 آگوست هستش. یعنی پنجشنبه ساعت 8.5 صبح...

 

این یعنی این که بابایی داره میرهگریه...

و مامانی و دوقلو ها می مونن و میرن پیش آنایی... تو ارومیه... تا چند ماه که انشا... بابا بره مستقر بشه و خونه و وسایل رو فراهم کنه و ترم اول رو سپری کنه و بعد بیاد دنبال خانواده که اونا رو هم ببره پیش خودشقلب.

 

با این که الان خیلی سرم شلوغه و از خستگی دارم میمیرم ولی خواستم که پست بذارم تا عذاب وجدانم بیشتر از این نشهافسوس.

از کلماتی هم که دخترام به زبون میارن میشه به: مااامااا و بااابااا و مهسا(عمه نیکی و نیکا) آب بده، آم بده( خوراکی)، میکام(میخوام)، نیمی کام( نمیخوام)، دبو(دمپایی)، این چیه، آی(وقتی میافتن زمین میگن)، اووخ(وقتی چیزی رو خراب میکنن میگن اووخ)، الو. هاااا چیه؟، بیا، نیکا، آله(خاله)، تاب تاب عباسی، دودو(جوجو یا همون جانوارن زنده)، هیسساکت، کیه؟، نااااا(نازی)، آب بوخو(آب بخور)، اینو، اینجا و... اشاره کرد.

دوستای گلم تو دعاهاتون ما رو فراموش نکنید... ادامه مطلب هم یادتون نرهقلب.

 

 

 

خرین جمعه ش بچه ها رو قبل از مهمونی افطاری بردیم اونجا.

مامان و بابا بزرگ مهربون نیکی و نیکا

اینا هم همونایی هست که گفتم ، شانا و مریم...مهربون

مریم جونی

شانا جون

نیکا و نیکی در دریاچه چیتگر

پسندها (3)

نظرات (4)

تسنیم
30 مرداد 92 17:19
سلام به دوست خوبم سمیرا جان خوبی ، سلامتی ، واقعا امروز خوشحال شدم که پستت رو دیدم و دلم برای عکس های عروسک های نازک خیلی تنگ شده بود، خیلی خوشحال شدم که کارتون به خیر و خوشی درست شد ، انشا ا.. شما و نیکی ونیکا هم به سلامتی میرین خیلی خوشحالم کردی و فرشته هات رو ببوس
مونا
2 شهریور 92 12:41
عالیییییییییییییییییییییییییییییییییییییستایشالله به سلامتی...چه دخملای نازی دارین ماشاللاخدا واستون نگه داره ایشاللاببخشین یه سئوال؟کدوم دانشگاه توی کانادا؟


سلام دوست عزیزم مرسی که بهمون سر زدی...
دانشگاه mcgill
فاطمه دخترخاله جون
2 شهریور 92 12:43
سلام.وووووش چه ناناسن.الهی فداتون شم جیگرای من.
بوووووووووس
قربونتون برم خوشملای من.
خاله جونم چطوری؟
دوستتون دارم زیاد زیاد.


سلام دختر خاله مهربون...
خوبی؟ این هفته بیایید ها...
سمیه - مامان آیسا
9 آبان 92 8:58
سمیرا جون حسابی بهت تبریک میگم .امیدوارم همیشه پله های ترقی رو پشت سر هم طی کنید. دخترای نازت رو هم خدا برات حفظ کنه. میبوسمشون